۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

داستان كوتاه 1


داستان هاي كوتاه :1

 مناعت طبع عبدالله بن مسعود 
عبدالله بن مسعود از اصحاب نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و در مكتب آن حضرت شخصى غيور و وارسته به بار آمد.در زمان خلافت عثمان ، او بيمار و بسترى شد كه در همان بيمارى از دنيا رفت .خليفه به عيادت او رفت ، ديد اندوهگين است .پرسيد: از چه چيزى ناراحتى ؟ گفت : از گناهانم . خليفه گفت : چه ميل دارى تا برآورم ؟
گفت : مشتاق رحمت خدا هستم .سؤ ال كرد: اگر موافق باشى طبيبى بياورم .گفت : طبيب ، بيمارم كرده است .سؤ ال كرد: اگر مايل باشى دستور دهم ، عطائى از بيت المال برايت بياورند؟
گفت : آن روز كه نيازمند بودم ، چيزى به من ندادى ، امروز كه بى نياز هستم مى خواهى چيزى به من بدهى !خليفه گفت : اين عطا و بخشش ، براى دخترانت باشد.گفت : آنها نيز نيازى ندارند، چرا كه من به آنها سفارش كرده ام سوره واقعه را هر شب بخوانند؛ زيرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: كسى كه سوره واقعه را در هر شب بخواند هرگز دچار فقر نمى شود.

عمران بن حصين  
يكى از مسلمانان صابر در بلاء عمران بود. او دچار بيمارى استسقاء بشد، هر چه مداوا كرد خوب نشد. سى سال روى شكم خوابيد و نمى توانست بلند شود يا بنشيند و يا بايستاد. در همان محل خوابش ‍ گودالى براى ادرار و مدفوع او حفر كرده بودند.روزى برادرش علاء براى عيادت او آمد، وقتى حال دلخراش او را ديد، گريه كرد.عمران به برادر گفت : چرا گريه مى كنى ؟ گفت : به خاطر اينكه مى بينم سالها در اين وضع رقت بار بسر مى برى !عمران گفت : گريه نكن و ناراحت مباش ، آنچه خدا بخواهد براى من محبوبتر از همه چيز است . دوست دارم تا زنده ام همانگونه باشم كه خدا مى خواهد مطلبى به تو مى گويم تا زنده هستم به كسى نگو و آن اين است : من با فرشتگان محشورم و آنها به من سلام مى كنند و من جواب سلام آنها را مى دهم و انس گرمى با آنها دارم .











هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر