۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

پروين اعتصامي


Go to fullsize image     Go to fullsize image     Go to fullsize image      Go to fullsize image


زندگي پروين اعتصامي
 بزرگترين شاعر زن ايراني كه هميشه جاودانه خواهد ماند.
الف- مقدمه :

ايران  زمين ، سرزميني است كه شاعران بـــزرگ زيادي به خود ديده است . شاعــــراني كه پس از گذشت قرون ها  متمادي ،   طراوت و تازگي خود را  حفظ نموده اند و پس از گذشت ساليان ، غبار زمانه نام و آثار آنها را كهنه ننموده است.
آري باورش سخت است كه بار ديگر گوهر زمانه ،  شاعراني بزرگ مانند رودكي ، منوچهر دامغاني ، مولوي ،  فردوسي ،سعدي ، حافظ و ... را به جهان تقديم كند. شاعراني كه تا جهان برپاست آثار آنها جايگزيني به خود نديده است و نخواهد ديد و نور دهنده به ادامه دهندگان اين راه  بزرگ هستند.
آري دنيا بايد در برابر اين بزرگان سر تعظيم  خم كند و قدر دان آنان باشد.
پروين اعتصامي هم جزء محدود زنان شاعري است كه در زماني كه همه به دنبال عشق و مسائل مرتبط با آن بودند ، او به دنبال مسائل اخلاقي و پند و اندرز رفت  و نام نيك خود را جاودان نمود.
در زماني كه جامعه به مسائل عاشقانه بهاء مي دهد و معروفيت افراد به اين واسطه است راه فروغ فرخزاد و امثالهم را دنبال نكرد و براي شعر و شاعري اهميت زيادي قائل شد و  به همين دليل است كه مي توان ايشان را شاعري بزرگ در نوع شعر خود خواند.
 اميد است اين نوشته تا حدودي اشاراتي به زندگي  و آثار يكي از اين گوهر هاي بزرگ اين سرزمين كهن باشد.

Go to fullsize image

 

ب- تولد پروين اعتصامي :



پروين اعتصامي كه نام اصلي او ((رخشنده)) است در بيست و پنجم اسفند 1285 هجري شمسي در تبريز متولد شد. در كودكي با خانواده اش به تهران آمد. پدرش كه مردي بزرگ و انديشمند بود ، در زندگي او نقش مهمي داشت.پدر كه متوجه ي استعداد دخترش شده بود ، به پروين در زمينه سرايش شعر كمك كرد.
يوسف اعتصامي معروف به اعتصام الملك از نويسندگان و انديشمندان بنام ايران بود. وي در سال 1253 در تبريز به دنيا آمد و تحصيلاتش را در مكتب خانه ها و مدرسه هاي همان شهر تمام كرد. او در زبان تركي (آذربايجاني و اسلامبولي ) دبيري توانا بود. زبان فرانسه را نيز از معلمهاي فرانسوي ياد گرفت و مترجمي شايسته در اين زبان به شمار مي آمد. عربي و فارسي را نيز به خوبي مي دانست و از خطاطان زبردست دورة خود بود. وي اولين چاپخانه را در تبريز بنا كرد. پدر پروين در تبريز ازدواج كرد و پس از اقامت در تهران ، مدتي در وزارت فرهنگ مشغول به كار شد. مدتي هم نمايندة مجلس بود. يوسف اعتصامي رياست كتابخانة مجلس و عضويت كميسيون فرهنگ را تا آخر عمر بر عهده داشت.
اعتصام الملك مدير مجله اي به نام بهاربود و اولين اشعار پروين در همين مجله منتشر شد..
ثمرة ازدواج اعتصام الملك ، چهار پسر و يك دختر بود. او در 12 دي 1316 از دنيا رفت و در قم به خاك سپرده شد.

اختر اعتصامي ،مادر پروين بود. او بانويي مدبر . صبور ، خانه دار و عفيف بود. ابوالقاسم ، ابوالفتح ، نصرالله ، سعيد و پروين اعتصامي ، ثمرة ازدواج او با يوسف اعتصامي بودند . او در پرورش احساسات لطيف و شاعرانه دخترش نقش مهمي داشت و به ديوان اشعار او نيز علاقه فراواني نشان مي داد. مادر پروين در 26 ارديبهشت 1352 درگذشت و در قم به خاك سپرده شد.

ج- شروع تحصيلات و سرودن شعر :


پروين از كودكي با مطالعه آشنا شد. خانوادة او اهل مطالعه بود و پروين مطالب علمي و فرهنگي و به ويژه ادبي را از لابه لاي گفت و گوهاي آن ها فرا مي گرفت
در زمان گذشته بسياري از بچه ها پيش از ورود به مدرسه سواد خواندن و حتي نوشتن را در خانه مي آموختند. پروين هم درس هاي مقدماتي در زمينه دستور زبان فارسي و عربي را از پدرش آموخت. سپس تحصيلات ابتدايي را در يكي از مدارس تهران گذراند.
پروين از كودكي  اهل تفكر بود. بيش تر اوقاتش را در تنهايي مي گذراند و كم تر با هم سن و سال هايش به بازي و تفريح مي پرداخت. در يازده سالگي با ديوان اشعار فردوسي   ، نظامي ، مولوي  ، ناصرخسرو  ، منوچهري  ، انوري و فرخي كه همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسي به شمار مي آيند ، آشنا شد.
اين كودك آرام و با استعداد ، با راهنمايي و كمك پدرش سرودن شعر را آغاز كرد.
از همان كودكي ، پدرش در زمينه وزن شعر و شيوه هاي يادگيري آن با او تمرين    مي كرد. گاهي شعري از شاعران قديم به او مي داد تا براساس آن شعر ديگري بسرايد ؛ وزن آن را تغيير بدهد و يا قافيه هايي نو برايش پيدا كند. همين تمرين ها و تلاش ها زمينه اي شد كه با ترتيب قرارگيري كلمات و استفاده از آن ها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بيندوزد.
پدر،گاهي قطعه هايي زيبا و لطيف از كتاب هاي خارجي (انگليسي،فرانسوي، تركي و عربي ) جمع مي كرد و پس از ترجمة آن ها به فارسي ، پروين را تشويق  مي كرد تا آن ها را به صورت شعر درآورد.

پروين اولين شعرهايش را در هفت هشت سالگي سروده است. بعضي از اين شهرها به اندازه اي زيبا ، جالب و پرمعنا هستند كه تعجب آور است.
هركسي كه كمي با دنياي شعر و شاعري آشنا باشد ، با خواندن اين بيت ها به توانايي او در آن سن و سال پي مي برد. برخي از زيباترين شعرهايش مربوط به دوران نوجواني ، يعني يازده تا چهارده سالگي او هستند. شعر ((اي مرغك)) او در 12 سالگي سروده شده است :

اي مُرغك خُرد ، ز آشيانه                    پرواز كن و پريدن آموز

تا كـــي حركات كودكانه ؟                        در باغ و چمن چميدن آموز

رام تو نمي شود زمـــانه                        رام از چه شدي ، رميدن آموز

منديش كه دام هست يا نه                   بر مردم چشم ، ديدن آموز
شعر ((گوهر و سنگ)) سروده  ي او در  سن  12 سالگي است.
شنيدستم كه اندر معدني تنگ
                                     سخن گفتند با هم گوهر و سنگ
چنين پرسيد سنگ از لعل رخشان
                                 كه از تاب كه شد چهرت فروزان ؟
بدين پاكيزه رويي از كجايي ؟

                                 كه دادت آب و رنگ و روشنايي ؟

به نرمي گفت او را گوهر ناب
                                   جوابي خوبتر از درّ خوشاب

كز آن معني مرا گرم است باز در

                                       كه ديدم گرمي خورشيد ، بسيار
از آن رو چهره ام را سرخ شد رنگ
                                    كه بس خونابه خوردم در دل سنگ

                از آن ره ، بخت با من كرد ياري

               كه در سختي نمودم استواري
اشعار ديگري كه پروين  در دورة نوجوان يعني سن 12 تا 14 چهارده سالگي سروده شده اند. عبارتند از :
((ذره)) ، ((اشك يتيم)) ، ((كودك آرزومند)) ، ((صاعقه ما ستم اغنياست)) ، ((سعي و عمل)) ، ((اندرزهاي من)) ، ((مادر دورانديش )) ، ((خزان)) و ((اندوه فقير)).

دختر سيزده ساله اي كه از اشك يتيم و قطعه جواهري بر تاج پادشاه مي گويد و آن را اشك ديدة پيرزنان و خون دل بيچارگان مي داند بي شك نسبت به محيط اطراف خويش و جامعه و مردمش بسيار حساس بوده و به جزئيات توجه عميقي داشته است.
پدر پروين در آن زمان فعاليت هاي فرهنگي و ادبي مهمي داشت. شاعران و دانشمنداني مانند استاد علي اكبر دهخدا ، ملك الشعراي بهار ، عباس اقبال آشتياني  ، سعيد نفيسي  ، و نصرالله تقوي از دوستان او بودند و بعضي از آن ها در يكي از روزهاي هفته در خانه او جمع مي شدند و در زمينه هاي مختلف ادبي بحث و گفت و گو مي كردند . هر بار كه پروين شعري مي خواند ، آن ها با علاقه به آن گوش مي دادند و او را تشويق مي كردند.
((محمدحسين شهريار))  اين شاعر پر آوازه ي ايران در شعري بلند درباره او سروده است :
به راستي يكي از نوابغ ادب است
                                      ميان شاعره ها تاكنون نظيرش نيست
به يادم است كه او شاعر شهيري بود
                                                      قصايدش به مجلات منتشر مي شد
                 ولي كسي نه گمان داشت كو زني باشد
……………                           
به يادم است كه عصر دوشنبه ها گاهي
                                                در آن اتاق خصوصي اعتصام الملك
مجالس ادبي نيز پيش مي آمد
                                               به يادم است كه استاد نامدار ، بهار
                  مرا به همره خود بار اول آن جا برد
……                                   ..

از آن پس من و او آشناي هم بوديم

                                              خيال مي كنم او بيست سال كم تر داشت
هزار و سيصد و دو يا سه ، او محصل بود
                                                  هنوز كالج و دارالمعلمين مي ديد

كتاب زيربغل داشت ، در ورود از در

                                               به زير چادر مشكي و پيچه ، ماهي بود

زيبايي اشعار دورة نوجواني پروين ، نشان دهنده اهميت راهنمايي هاي پدر و تلاش و علاقة فراوان او براي آموختن است. هر نهالي كه مورد توجه باغبان قرار بگيرد و با آب و نور كافي رشد كند ، بي شك برگ و باري شايسته مي دهد.
پروين به تعريف ها و ستايش هاي ديگران دل خوشي نكرد و به تحصيل و تلاش خودش ادامه داد.
پروين در هيجده سالگي فارغ التحصيل شد. او در تمام دوران تحصيلش ، يكي از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پيش از ورود به مدرسه ، معلومات زيادي داشت ، ولي به گفته مدير خارجي مدرسه ، به اندازه اي فروتن بود كه براي يادگيري هر مطلب و موضوع تازه ، شوق فراواني از خود نشان مي داد.
او به دانستن همة مسائل علاقه داشت و سعي مي كرد در حد توان خود از همه چيز آگاهي پيدا كند. به همين دليل هم زياد مطالعه مي كرد . مطالعات او در زمينة زبان انگليسي آن قدر پيگير و مستمر بود كه مي توانست كتاب ها و داستان هاي مختلفي را به زبان اصلي (انگليسي) بخواند. مهارت او در اين زبان به حدي رسيد كه دو سال در مدرسة قبلي خودش ادبيات فارسي و انگليسي تدريس كرد.
در خرداد 1303 جشن فارغ التحصيلي پروين و هم كلاسي هاي او در مدرسه برپا شد. او در سخنراني خود از وضع نامناسب اجتماعي ، بي سوادي و بي خبري زنان ايران حرف زد. اين سخنراني به عنوان اعلاميه اي در زمينه حقوق زنان در تاريخ معاصر ايران اهميت زياد ي دارد.
پروين در قسمت هايي از اعلاميه ((زن و تاريخ)) گفته است :
((داروي بيماري مزمن شرق ، منحصر به تربيت و تعليم است. تربيت و تعليم حقيقي كه شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفيذ نمايد.))
و دربارة راه چاره اش گفته است :
((پيداست براي مرمت خرابي هاي گذشته ، اصلاح معايب حاليه و تمهيد سعادت آينده چه مشكلاتي در پيش است. ايراني بايد ضعف و ملامت را از خود دور كرده تند و چالاك اين پرتگاه ها را عبور كند.))
كسي كه اين گونه مي انديشد و سخن مي گويد از نظر ديگران چه اخلاق و چه رفتاري دارد ؟ دليل عزيز بودن او چيست؟

 Go to fullsize image

 

 

 

 

د-اخلاق و رفتار پروين و ازدواج :



يكي از دوستان پروين كه سال ها با او ارتباط داشت ، دربارة او گفته است : ((پروين ، پاك نيت ، پاك عقيده ، پاكدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستي فروتن و در راه حقيقت و محبت پايدار بود.           كم تر حرف مي زد و بيش تر فكر مي كرد. در معاشرت ، سادگي و متنات را از دست نمي داد. هيچ وقت از فضايل ادبي و اخلاقي خودش سخن نمي گفت.))
همه اين صفات باعث شده بود كه او نزد ديگران عزيز و ارجمند باشد.
مهم تر از همة اين ها ، نكته اي است كه از ميان اشعارش فهميده مي شود. پروين با آن همه شعري كه سروده در ديواني با پنج هزار بيت ، فقط يك يا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و اين نشان دهنده فروتني و اخلاق شايسته اوست.

ازدواج :

پروين با آن روح لطيف و بلند شايسته ي ازدواج با فردي همانند خودش بود ولي در ازدواجش با اشتباه مواجه شد.
در تير 1313 با پسرعموي پدرش كه رئيس شهرباني كرمانشاه بود ازدواج كرد. دو سه ماهي از زندگي مشترك او با شوهرش نگذشته بود كه به خانه پدرش برگشت و كمي بعد از شوهرش جدا شد. روح لطيف و آزاده و دنياي درون او با اخلاق نظامي و خشك همسرش فرسنگ ها فاصله داشت.ضمناً شوهرش نميتوانست روح بزرگ او را درك نمايد.
پروين تا آخر عمر از اين ازدواج ناموفق با كسي حرفي نزد و تنها سه بيت در اين باره سرود:


اي گل ، تو ز جمعيت گلزار چه ديدي ؟
جز سرزنش و بدسري از خار چه ديدي ؟

اي شمع دل افروز ، تو با اين همه پرتو

جز مشتري سفله به بازار چه ديدي ؟
رفتي به چمن ، ليك قفس گشت نصيب

غير از قفس اي مرغ گرفتار چه ديدي ؟




 ه- نخستين چاپ ديوان اشعار :


پيش از ازدواج ،  پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و اين كار با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار درست نمي دانست. او فكر مي كرد كه ديگران ممكن است چاپ شدن اشعار يك دوشيزه را راهي براي يافتن شوهر به حساب آوردند!
اما پس از ازدواج پروين و جدايي او از شوهرش به اين كار رضايت داد. نخستين مجموعه شعر پروين ، حاوي اشعاري بود كه تا پيش از سي سالگي سروده بود و بيش از صد و پنجاه قصيده ، قطعه ، غزل و مثنوي را شامل مي شود.
مردم استقبال فراواني از اشعار او كردند به گونه اي كه ديوان او در مدتي كوتاه پس از چاپ دست به دست ميان مردم مي چرخيد و بسياري باور نمي كردند كه اين اشعار  را يك زن سروده است. استادان معروف آن زمان مانند دهخدا و علامه قزويني هر كدام مقاله هايي درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.
پروين مدتي كتابدار كتابخانه دانشسراي عالي تهران (دانشگاه تربيت معلم كنوني) بود. كتابداري ساكت و محجوب كه هميشه غرق در تفكر و مطالعه بود و بسياري از مراجعه كنندگان به كتابخانه  نمي دانستند او همان شاعرة بزرگ ايران زمين است.
گفته شده كه او حتي پيشنهاد رضاخان را كه از او براي ورود به دربار و تدريس به ملكه و وليعهد وقت دعوت كرده بود ، نپذيرفت.
 روحيه و اعتقادات پروين به گونه اي بود كه به خود اجازه نمي داد در چنين مكان هايي حاضر شود. او ترجيح مي داد در تنهايي و سكوت شخصي اش به مطالعه بپردازد.
او كه در پانزده سالگي دربارة ستم گران و ثروتمندان اين گونه سروده است ، چگونه مي توانست به محيط اشرافي دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد؟
                      
برزگري پند به فرزند داد
                          كاي پسر ، اين پيشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت
                             نوبت خون خوردن و رنج شماست
..
هر چه كني نخست ، همان بدروي
                                  كار بد و نيك ، چو كوه و صداست
………
گفت چنين ، كاي پدر نيك راي
                                         صاعقة ما ستم اغنياست

پيشه ي آنان ، همه آرام و خواب
                                      قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست
ما فقرا ، از همه بيگانه ايم
                                         مردِ غني ، با همه كس آشناست
خوابگه آن را كه سمور و خزست
                                         كي غم سرماي زمستانِ ماست
تيره دلان را چه غم از تيرگيست

                                    بي خبران را چه خبر از خداست


او كه انساني آگاه و داراي شعوري خلاّق و همواره درگير در مسايل اجتماعي بود به اين نشانه ها و دعوت ها فريفته نمي شد.

و -  درگذشت پدر :


يوسف اعتصامي پدر پروين كه بهترين يار و ياور و غمخوار او بود، در شب يكشنبه دوازدهم دي ماه 1316 در تهران دار فاني را وداع گفت و از دنيا  رحلت نمود.  درگذشت پدر، تأثيري ناگوار بر روحية پروين گذاشت. از قطعه اي سوزناك كه پيش از مرگش در سوگ از دست دادن پدربزرگوارش سروده است ، مي توان فهميد كه تا چه اندازه به او دلبستگي داشته و علاقة روحي و معنوي آن ها تا چه حدي عميق بوده است:
پدر ، آن تيشه كه بر خاكِ تو زد ، دستِ اجل
                                               تيشه اي بود كه شد باعث ويراني من
رفتي و روز مرا تيره تر از شب كردي
                                              بي تو ، در ظلمتم اي ديدة نوراني من

بي تو ، اشك و غم و حسرت همه مهمان من اند

                                               قدمي رنجه كُن از مهر به مهماني من
من يكي مرغ غزل خوان تو بودم ، چه فتاد

                                              كه دگر گوش ندادي به نواخوني من

گنج خود خواندي و رفتي و بگذاشتي ام
                                           اي عجب، بعد تو با كيست نگهباني من ؟

پروين بعد از مرگ پدر ، افسرده تر گشت. شكست در ازدواج و فوت پدر كه از حاميان و كساني بود كه به او روحيه ي كار مي داد ، او را هر چه بيشتر غرق در تفكر مي كردو اين دوران بعد از هجر پدر جهار سال طول كشيد و او هم بار سفر را بست تا از اين دنياي فاني با همه ي مردمش و پستي و بلنديش ، بار سفر را بربندد.

 ز- بيماري و هجرت از دنيا:


پروين اعتصامي ، پس از كسب افتخارات فراوان و درست در زماني كه برادرش ابوالفتح اعتصامي ديوانش را براي چاپ دوم ،آماده مي كرد ، ناگهان در روز سوم فروردين 1320  در بستر بيماري افتاد.
پزشك معالجش ، بيماري او را حصبه تشخيص داده بود ، اما در مداواي او كوتاهي صورت گرفت و. شبي كه حال او بسيار بد شد و در بستر مرگ افتاد.
نيمه شب شانزدهم فروردين 1320 پزشك خانوادگي اش را چندين بار به بالين او خواندند و حتي كالسكه آماده اي به در خانه اش فرستادند ولي او نيامد و پروين در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست.
پيكر پاك او را در آرامگاه خانوادگي اش در شهر قم و كنار مزار پدرش به خاك سپردند. پس از مرگش ، قطعه شعري از او يافتند كه معلوم نيست در چه زماني براي سنگ مزار خود سروده بود. اين قطعه را بر سنگ مزارش نقش كردند ؛ همان گونه كه ياد و خاطرة او در دل مردم نقش بسته است.
اينكه خاك سيهش بالين است                                اختر چرخ ادب پروين است
گر چه جز تلخي ز ايام نديد                                هر چه خواهي سخنش شيرين است
صاحب آن همه گفتار امروز                                 سائل فاتحه و ياسين است
دوستان به كه زوي ياد كنند                                 دل بي دوست دلي غمگين است
خاك بر ديده بسي  جانفرساست                           سنگين بر سينه بسي سنگين است
بيند اين بستر و عبرت گيرد                               هر كه را چشم حقيقت بين است
آري پروين از دل بي دوست شكايت مي كرد ولي او بي دوست نيست و نمي باشد و اكنون يكي از افتخارات ايران زمين است و همه ي ايرانيان و فارسي دوستان دوستدار اويند.

ح- انجام وظيفه  :                               


پروين ، سرودن اشعار را وظيفه خود مي دانست. طي بيست سال (حدودا) دوران شاعري اش نزديك به دويست و نه قصيده ، قطعه ، غزل و مثنوي ، پنج قطعه كوتاه ، چندين دو و سه بيتي و يازده تك بيت سروده كه مجموع ابيات ديوان او به بيش از 5606 بيت مي رسد.
يكي از ويژگيهاي ارزشمند پروين همين توجه او به وظيفه ي  شاعرانه اش بود و شهرت پروين و علاقة مردم به او به خاطرموضوع هاي با ارزشي بود كه در شعرهايش از آن ها استفاده مي كرد.
توجه او به مشكلات و مسائل زندگي انساني در تمام زمان ها ، از امتيازات پروين بود و همين مسئله شعر او را جاودان كرده است. هيچ شاعر فارسي زباني تا امروز مانند پروين از وضع ناراحت كنندة كودكان يتيم ، بيوه زنان و پيران بي كس و محتاج ، سخن نگفته است. او همدردي خود را با بينوايان به صورت داستان هايي كوچك در شعرها و قطعه هايش نشان داده است.
در شعر ((گنج ايمن)) تاج گلي را كه كودكي بر سر گذاشته است ، برتر از كلاه شاهان دانسته و سروده است :
تو را بس است همين برتري كه بر در تو
                                             بساط ظلمي و فــرياد دادخواهي نيست
تو مال خــلق خدا را نكرده اي تاراج

                                              غذا و آتشت از خون و اشك و آهي نيست


تو را فرشتــه بود رهنمون و شاهان را
                                                  به غير اهرمن نفس ، پير راهــــي نيست

در شعر معروف ((اشك يتيم)) نيز پادشاه را از زبان پيرزني اين گونه وصف    مي كند:


ما را به رخت و چوب شبــاني فريفته است
                                    اين گرگ سال هاست كه با گله آشناست

آن پارسا كه ده خرد و ملــك رهزن است

                                   آن پادشاه كه مال رعيت خــورد گداست


او در دو شعر ديگرش با نام ((نامه به نوشيروان)) و ((شكايت پيرزن)) اعتراض خود را به ستم گري پادشاهان بيان كرده است. پروين نه تنها به پادشاهان و ظالمان اعتراض مي كرد ، بلكه لبة تيز شمشير انتقاد خود را متوجه كساني مي كرد كه با ناداني و بي خبري فريفتة دروغ و خرافات مي شوند.
او در كنار افكار احتماعي اش ، از غم و اندوهي بي درمان ، سخن مي گويد :
حاصــــــــــلِ هستــي بيهودة ما

آهِ سردي است كه نامش نَفَس است


و در جايي ديگر سروده است :
چرخ و انجمن هستي ما مي برند
                                             ما نمي بينيم و ما را مي برند
كاش روزي زين ره دور و دراز

                                              بازگشتن مي توانستيم باز

           كاش آن فرصت كه پيش از ما شتافت
            مي توانستيم آن را بــــــــازيافت

او گاهي در نتيجه همين احساس مالامال از اندوه و غم ، اثري زيبا و دردناك آفريده است. به عوان مثال : گلي از آب روان مي خواهد كه پيغامي را به بلبل برساند و به او بگويد كه منتظرش مانده است . جوي آب جواب مي دهد كه اين پيغام را به كس ديگري بده ، چون من ديگر به اين جا بر نمي گردم ………
به آب روان گفت گل ، كز تو خواهم
                                        كه رازي كه گويم به بلبل بگويي
پيام ار فرستند ، پيامش بياري
                                       به خاك ار درافتد ، غبارش بشويي

بگويي كه ما را بود ديده بر ره

                                       كه فـــــردا بيايي و ما را ببويي
بگفتا : به جوي آب رفته نيايد
                                        نيابي مرا گر چه عمري بجويي

پيامي يكه داري به پيك دگر ده

                                    به اميد من هرگز اين ره نيوپي
                مـن از جوي چون بگذرم برنگردم
                چو پژمرده گشتي تو ، ديگر نرويي

لطافت و شدت احساس و عاطفة او در شعرهايش ، ويژگي قابل توجهي است به خصوص اين كه او ((زن)) بود و احساس زنانه اش را در شعرهايش نشان مي داد. توجه او به كودكان و پيران و درماندگان نيز از همين جهت است :
                               بر سر خاك پـــــــدر ، دختركي
              صورت و سينه به ناخن مي خست
*************
كودكي كوزه اي شكست و گريست
كه مرا پاي خانــــــه رفتن نيست
   *************
              دختري خرد شكايت سر كرد
                كه مرا حادثه بي مادر كرد
         *******************

لحاف پيرزن را پارگي مــــاند

كه نتوانست نخ كردن به سوزن

اين تك بيت ها ، گوشه اي از دنياي عواطف زيباي او را  او را نشان مي دهند.

و- كار و ايمان :

پروين با وجود احساس اندوه و غمي ماندگار هرگز به اين نتيجه رسيد كه بايد از سعي و عمل دست كشيد. شايد تنهايي او در زندگي شخصي اش او را به چنين احساسي كشانده بود، ولي با اين وجود او به دو راه پناه آورد : كار و ايمان. مثنوي ((جولاي خدا)) كه دربارة پشتكار عنكبوت سروده شده ، نمونه ي معروف از اين گونه شعرهاي اوست. در ديوان او بيت هاي زيبايي درباره سعي و تلاش و عمل آمده است:
به هرجا چراغي است ، روغنش بايد

                                            بود كـــــــار هر كارگر را حسابي


بسي كارگر بايد و كار ، پروين         
                               در آبادي هر زمين خـــــرابي

او اما ، كار را به تنهايي كافي نمي داند و داروي اين درد را ((ايمان)) مي نامد. پروين ايمان را ((كيمياي سعادت)) و خدا را ((گل بي علت و عيب)) مي خواند :

اين سخن ، پروين ، نه از روي هواست

                                       هر كجا نوري است ، ز انوار خــداست

حكايت ها و اشاره هاي او در ديوانش نشان دهندة آن است كه در لحظه هاي هجوم نا اميدي و تنهايي ايمان پناهگاه او بوده است. شعر او آهنگ مهر و پيام صلح دارد. هر بيتش ، آينه اي از ذهن پاك بانويي است كه هرگز به دام بدآموزي و ناراستي نيفتاده است.
براي شناخت بهتر شخصيت او ، مي توان نظر خودش را درباره شعرهايش با نظر شاعران ديگر مقايسه كرد. در ديوان بسياري از شاعران قديم ، بيت هايي ديده   مي شود كه شاعر در آن ها به شكل هاي مختلف دربارة جايگاه شعر سخن گفته و حتي گاهي نوشته هاي خود را برتر از آسمان دانسته است. پروين اعتصامي اما با فروتني و وقار دروني اش . نه معلمي دربار را مي پذيرد و نه نشان افتخار وزارت فرهنگ را قبول مي كند. او هيچ وقت آشكارا از خود تعريف نكرده است. تنها در يك شعر ، از خود نام برده كه در آن نيز ، هيچ نشاني از خود پسندي نيست. او در اين شعر  مي گويد كه شوق من به سرودن شعر ، ذرة غباري است و شايسته مقام بزرگان نيستم.

چكامه و سخن من به صفر مي مانست

                                      كه در برابر اعداد در شمـاري بــــود

غبارعشق من ار نور خود نديده چه غم ؟           
همين بسش كه بر عرصه اش غباري بود
نبود در خـور ارباب فضل ، گفته ي من
در ايــــن صحيفه ناچيز ، يادگـاري بود


فقط در شعري كه بعد از وفاتش ميان كاغذهايش پيدا شد ، و در زمان     زندگي اش آن را به كسي نشان نداده بود ، خود را اختر چرخ ادب ناميده و سخنش را شيرين وصف كرده است. البته مشخص است كه اين شعر را براي سنگ مزار خودش سروده بود. او در زمان زنده بودنش ، با فروتني درباره خود چيزي نگفته است.

آن كه خاك سيه اش بالين است

اختر چرخ ادب پرويـــن است
يكي از دانشمندان هندي بنام پرفسور محمد اسحاق ، علاقه مند بود كه در تهران به ديدار پروين برود ، ولي او قبول نكرد. يك نويسنده آمريكايي كه در 1926 پروين را در منزل شوهرش ديده است ، مي نويسد : ((پروين فوق العاده كمرو بود... در كم نورترين گوشه اتاق نشسته بود و در تمام يك ساعت و نيمي كه من در  خانه اش حضور داشتم ، چهره خود را زير حجاب پوشانده بود))
ناگفته پيداست كه وقار ، متانت و فروتني او در شعرش نمايان است. تمام مطالبي كه بزرگان ادب فارسي درباره پروين گفته يا نوشته اند ، سرشار از تعريف از اوست. آنان پروين را «ملكه زنان شاعر» ، «گل گل هاي شعر دوران جديد» و  «معماري زبر دست» ناميده اند.

ز-  جايگاه بلند شعر :

شعر پروين آنچنان ساده و روان است كه فارسي زبان كتابخواني مي تواند بدون سختي و دشواري از آن ها استفاده كند. قدرت پروين در سخن گفتن ناشي از عاطفه قلبي و باورهاي معنوي اوست. البته در شعرهايش كمتر از خيال پردازي استفاده كرده و حرفش را بيشتر به طور مستقيم بيان كرده است.
مسئله ديگر در شعر پروين ، يكسان بودن شيوه او در سرودن شعر است. انگار ، به قول ملك الشعراي بهار : (( همه اشعارش را از سال هاي نوجواني تا هنگام وفاتش در سي و چهار سالگي ، در يك ساعت سروده است.)) البته منظور اين نيست كه اشعارش ارزش يكساني دارند ، چرا كه بعضي از شعرهاي او مانند ((سفر اشك)) ، در اوج زيبايي و رواني سروده شده است. ملك الشعراي بهار در اين باره گفته است (( هرگاه تنها غزل سفر اشك از اين شاعره شيرين زبان باقي مانده بود ، كافي بود ، كه وي را در بارگاه شعر و ادبيات جايگاهي عالي و ارجمند ببخشد.))
پروين در زمينه مناظره ، به قدرت ويژه اي دست يافته بود. او هم در شكل و قالب مناظره و هم در موضوع گفت و گوها ، از شيوه جديدتري استفاده مي كرد.

شنيده ايد ميان دو قطره خون چه گذشت ؟

گــــه مناظـــره يك روز بر سر گذري ؟
يكي بگفت به آن ديگري ، تو خون كه اي ؟
من اوفتاده ام اين جــــــــا زدست تاجوري
بگفت : من بچكيدم زپــــــــــاي خاركني
ز رنج خار كه رفتنش به پا چـــــــو نيشتري
يك قطره خون از دست پادشاهي چكيده و يكي از پاي خاركني . قطره خون شاه براي آن كه به خون خاركن نزديك شود ، به او مي گويد كه هر دوي ما يك رنگ داريم و مثل هم هستيم  ، بيا با هم همراه شويم ، ولي خون خاركن تبسم كنان مي گويد كه تفاوت زيادي بين ما وجود دارد.
به خنده گفت : ميان من و تو فرق بسي است

           تــــــويي ز دست شهي ، من زپاي كارگري

                                         
تو از فراغ دل عشرت آمدي به وجود               
                    من از خميدن پشتي و زحمـت كمري
در مناظره هاي پروين ، بيش تر اشيا و چيزهاي زندگي روزمره ، مانند : عدس و لوبيا ، نخ و سوزن ، سير و پياز ، كرباس و الماس با هم گفتگو مي كنند. او به آن ها شخصيت مي دهد تا با هم سخن بگويند و از پس حمله و دفاع نهفته در اين گفتگو ، درسي ارزشمند به مخاطب بياموزاند. يكي از مناظره هاي معروف او (( جولاي خدا )) نام دارد. در اين شعر ، فرد تنبلي كه همواره خسته ، سست و رنجور ، اما سالم و تندرست است ، در گوشه اي افتاده و به عنكبوت پركار و سخت كوش نگاه مي كند. مرد تنبل معتقد است كه كار عنكبوت ارزشي ندارد و تلاش او بي فايده است و او را نصيحت مي كند كه (( رو بخواب امروز ، فردا نيز هست .))
عنكبوت از خود دفاع مي كند و مي گويد كسي از رمز كار من آگاه نيست تنها خدايي كه مرا بر سر اين كار گذاشته، از راز اين كار آگاه است. بعد به مرد تنبل سفارش مي كند كه دست از بي كاري بردارد و خود را به كاري مشغول كند.
در اين مناظره ، گفت و گو بين يك حيوان و يك انسان ، اساس كار پروين قرار گرفته است. آن چه مهم به نظرمي رسد ، شيوه او در پرداخت گفت و گوها و داستان پردازي هنرمندانه اوست كه با آثار مشابه ديگران تفاوت دارد. در واقع اين شيوه از مناظره نويسي را مي توان يكي از نوآوري هاي پروين دانست. مثلا مي توان در شخصيت عنكبوت دقت كرد. اين جانور بافنده كه تارهاي باريك تر از مو مي تند ، همواره كوشش مي كند و از دست و پا و حتي آب دهانش يراي كارز استفاده مي كند. در اين جا ، هنر بافندگي عنكبوت و تلاش بي صداي او ، به شاعري مانند پروين شباهت دارد كه با فروتني ، شعرهايش را مي سرايد و به كوشش خود ادامه مي دهد در واقع شاعر ، خودش را به جاي عنكبوت قرار داده است.
از سوي ديگر مي توان شخصيت فرد تبل را در نظر گرفت كه فقط حرف         مي زند و هيچ كاري نمي كند. اين دو شخصيت و رابطه و حرف هاي آن ها به زيبايي پرداخت شده است.

كاهلي در گوشه اي افتاده است              خسته و رنجور ، اما تندرست

عنكبوتي ديد بر در ، گرم كار     گوشه گير از سرد و گرم روزگار
پشت در افتاده اما پيش بين      از براي صيد ، دايم در كمين
گفت كاهل ، كه اين چه كار سرسري است
                                   آسمان زين كار كردن ها بري است
مي تني تاري كه جاروبش كنند
                                مي كشي طرحي كه معيوبش كنند
هيچ گه عاقل نسازد خانه اي
                                 كه شود از عطسه اي ويرانه اي
خسته كردي زين تنيدن پا و دست

                                  رو بخواب امروز ، فردا نيز هست

گفت آگه نيستي زاسرار من
                                  چه خندي بر در و ديوار من ؟
علم ره بنموده از حق ، پا ز ما
                                   قدرت و ياري از او ، يارا زما
عنكبوت ، اي دوست ! جولاي خداست

چرخه اش مي گردد ، اما بي صداست


نام برخي از مناظره هاي پروين عبارتست از :
((گربه و سگ))، ((مور و پيل))، ((لاله و نرگس))‌، ((بلبل و گل))، ((پيرزن و دوك)) ، ((عالم و نادان)) ، ((موي سپيد و موي سياه)) ، ((نهال تازه و درخت خشك)) ، ((سوزن و نخ)) ، ((برگ و باد)) ، ((ماهيخوار و ماهي)) ، ((كرم پيله و حلزون)) ،          ((اميد و ناميدي)) ، ((تير و كمان )) و ……
همين نام ها نشان مي دهند كه پرنده ي  فكر پروين به همه جا سر مي زده و از هر چيزي ،  نكته اي تازه مي آموخته است.

به راستي چرا نام پروين اعتصامي تا اين اندازه ماندگار شده است ؟ چه ويژگي خاصي در شعربرخي از شاعران و نويسندگان وجود دارد كه نامشان تا قرن ها در ذهن و زبان مردم باقي مي ماند و بقيه حتي پيش از مرگشان فراموش مي شوند ؟ آن ها چه فرقي با ديگران دارند ؟ هنر شاعري ، تنها رعايت وزن و قافيه و نوشتن كلمات زيبا نيست ، فكر و انديشه زيبا ارزش دارد .
پروين ، از كودكي ، مانند خيلي از كودكان و نوجوانهاي ديگر ،استعداد خاصي در سرودن جمله هاي موزون و آهنگين داشت . پدرش نيز او را راهنمايي مي كرد ، ولي علت اصلي موفقيت او ، انديشه و نگاه دقيق وي به جهان اطراف خود بود ؛                انديشه اي كه با درد ها و رنج هاي مردم پيوند داشت و دروغگويي ، ستم گري و         حيله گري را شايسته انسان ها نمي دانست .
شعر و انديشه پروين رئوف و مهربان است و براي همه ، زندگي اي سرشار از پاكي ، صفا و صداقت را آرزومند است .
بهترين شعرهاي او ، سروده هايي است دربارة مردم و مشكلات آنها .او از چيزهايي و به گونه اي حرف زده كه همه مردم آن ها را مي شناسند و مي فهمند و در واقع درد پروين را درد خودشان مي دانند. او نه تنها وضعيت هاي نامطلوب را نشان مي دهد ، بلكه راه نجات و چارة كار را هم بيان مي كند :

از حقوق پايمال خويشتن كن پرسشي 

                              چند مي ترسي زهر خان و جناب ،اي زنجير

او بيش از هر چيز ، مخالف سر سخت ظلم و بيداد بود . در يكي از شعر هايش به نام   (( صاعقه ما ستم اغنياست ))مي گويد كه ستم و زور ثروتمندان ، مثل بلاي صاعقه         بر سر ما فرود مي آيد. توجه او به فقر و درماندگي نيز در شعرهاي مختلفش ديده         مي شود. اين بيت ، به شكلي سروده شده كه انگار پروين با آن دخترك پدر مرده همراه است كه مي نالد :

پدرم ، مُرد  زبــــي دارويي

                           و ندر اين كوي ، سه داروگر است
يا كودك يتيمي كه شاگرد كوزه گري است و كوزه اش را مي شكند ، ولي از ترس استاد ، جرئت رفتن به خانه را ندارد.

كودكي كوزه اي شكست و گريست

                                         كه مرا پاي خانه رفتن نيست
او با يتيمان و پيرزنان هم زبان است . در صد سال اخير ، شاعران بسياري شعر سروده اند ، ولي كمتر كسي از آنها مثل پروين تا اين حد با ظلم مخالفت كرده و خواستار عدالت و مساوات شده است. توجه او به ((وقت)) يكي ديگر از پايه هاي فكري اوست. او براي فرار از تنبلي و سستي، پيشنهاد مي كند كه به كار و فعاليت رو آوريد :
وقت گذشته را نتواني خريد بـــــاز

                           مفروش خيره ، كاين گهر پاك ، بي بهاست

  

 ط - شخصيت پروين :


جهان زندگي و شخصيت پروين ، از جنبه هاي مختلفي ساخته و پرداخته شده است. اينك به شهرهاي مختلف سرزمين وجو او سفر مي كنيم :
- پروين به عنوان يك شاعره ، يكي از پيشگامان شعر و ادب فارسي به شمار مي آيد. او در سالهاي كوتاه زندگي اش شعرهاي بسياري گفت و از سوي انديشمندان معاصرخود ، مورد تشويق قرار گرفت.
- پروين به عنوان يك زن به خوبي عاطفه و احساس خود را در شعرش نشان داد و و عشق و مهر مادري اش را وارد شعر كرد. او زن را آينه مهرباني اي دانست كه بايد خود را با گوهر دانش آراسته كند ، نه با جواهرات رنگارنگ :
در آن سراي كه زن نيست                مهر و شفقت نيست
براي گردن و دست زن نكو ، پروين
                                     سزاست گوهر دانش ، نه گوهر الوان
 - پروين به عنوان ((متفكر و انديشمند)) ، در شعرش نصيحت مي كند ، پند و اندرز مي دهد ، از زبان اشيا و حيوانات سخن مي گويد و ما را با افكار مختلف آشنا          مي كند.
- پروين به عنوان يك ((مخالف سرسخت ظلم و ستم)) ، با زبان اشك يتيمان ، از ظلم پادشاهان شكايت مي كند. پادشاه را گرگي در لباس چوپان معرفي مي كند كه سال هاست به مردم حمله مي آورد و جان و مالشان را تاراج مي كند.
- پروين به عنوان يك ((عارف)) ، خدا را گل بي عيب مي داند و به علم و هنر ، دانش ، كار و تلاش و عمل علاقه نشان مي دهد. در قطعه ((عشق حق))        مي سرايد :

من چه دانم كان طبيب اندر كجاست

                                   مي شناسم يك طبيب ، آن هم خداست
 اما كلام آخر :
پروين ، انساني بود كه در زمانه اي پر از ظلم و ناداني زندگي كرد ، اما خوب خواند ،
 خوب ياد گرفت ،
خوب نگاه كرد ، خوب نوشت ،
 خوب ياد داد ،
و خوب زندگي كرد و

منابع : 
1- ((ياد نامه پروين اعتصامي)) ، گرد آورنده علي دهباشي ،  
2-((تاريخچه زندگاني پروين اعتصامي)) ، مجموعه مقالات و قطعات و اشعار.
3- مجلات رشدادب فارسي شماره هاي مختلف.



يادش گرامي و روحش شاد باد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر