۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

در راهروهاي دادگاه 3 23/11/89


                                          


در راهروهاي دادگاه     3

سرنوشت غمبار ناهيد
دو زوج جوان سر خود را پايين انداخته اند. هر دو در تفكري عميق فرو رفته اند. هيچ كس همراه آنها نيامده است. زن را مي شناسم. از دوستان دوران دانشگاهم است. مي گويم : ناهيد اينجا چه مي كني ؟
همديگر را در آغوش مي گيريم. بوي سيگار را از لباسش  فوران مي كند.
مي گويد : داستانش طولاني است.
دستم را مي گيرد و با هم از محوطه ي دادگاه خارج و به حياط مي رويم. در فضاي سبز  و روي يك صندلي مي نشينيم.
سكوت مدتي بين ما حاكم مي شود. مي توانم حدس بزنم كه براي چه چيزي آمده است،  ولي نمي خواهم او را ناراحت كنم.
 ياد دوران دانشگاه مي افتم. سر به هوايي او ، حضور در پارتي ها و ... بيشتر مواقع نصيحتش مي كردم كه ناهيد سنگين باش و در اين پارتي ها شركت نكن و عاقبت خوبي ندارد. ولي او مي گفت : مگر آدم چند سال زنده است. بايد در زندگي شاد بود و از آن استفاده نمود. چند وقت بعد در يك پارتي او و تعدادي از پسر ها را گرفتند و كارش به زندان كشيد و ديگر به دانشگاه نيامد...
با صدايي دو رگه كه توام با اشك است مي گويد : اشتباه زيادي كردم. موقعيت هاي خوب زندگيم را از دست دادم. به حرفهايت گوش ندادم.
سرش را روي پايم مي گذارد . احساس مي كنم بچه ي كوچكي شده است ، دلم بدجوري برايش مي سوزد و با خود مي گويم: كاش با زور و يا اطلاع دادن به خانواده اش مانع از گرفتاري بيشتر او مي شدم...
ناهيد مي گويد : بعد از دستگيري شش ماه را در زندان گذراندم. در زندان بيشتر زنان خلافكاران حرفه اي بودند. يكي از آنان به نام اشرف كه زودتر از من از زندان آزاد شد ، آدرس خانه اش را به من داد و از من خواست هر وقت دوست دارم ، سري به او بزنم. شش ماه گذشت و زمان آزاديم رسيد. از زندان آزاد شدم و از اينكه از زندان آزاد شده ام ، احساس وحشت كردم . يك مرتبه يادم افتادكه حالا كجا بروم؟ آيا خانواده من را  مي پذيرند؟
مدتي با خود كلنجار رفتم.ولي راه ديگري ندارم . به طرف خانه مي روم. هر چه نزديك تر مي شوم ، بيشتر ترس برم مي دارد. به خانه مي رسم. پلاك ......  .    زنگ را مي زنم. مادرم در را باز مي كند. تا من را مي بيند شوكه مي شود.            مي گويد: ناهيد ، ناهيد... گريه را سر مي دهد. مي گويد : اين مزد من بود.
مي گويم: حالا گذشته است.
به داخل خانه مي رويم. پدرم از دورفرياد مي زند. كجا سرت را انداخته اي و     مي آيي؟
مي گويم : پدر اشتباه كردم. مي خوام جبران كنم. فقط من را ببخش.
خودم را روي پاهايش مي اندازم. مادرم هم التماس مي كند كه احمد آقا اين دفعه او را ببخش.
يه مرتبه لگدي با كفش توي دهنم مي خورد و خون فواره مي زند. به آن طرف پرت مي شوم. لگد هاي بعدي پشت سر هم  ، همه جاي بدنم را مورد حمله قرار مي دهد.
چند لحظه ي بعد در جلوي خانه روي زمين افتاده ام.
پدر ادامه مي دهد.: براي آخرين بار مي گويم : ديگه در اين خانه پيدايت نشود. بي آبرو. بي حيثيت.
با حالي كه داشتم چند بار  خيابان هاي شهر را مي گردم.  هيچ جايي ندارم. در پارك  شهر نشستم. هر كس مي گذرد ،  بد جوري نگاهم مي كند. يه مرتبه ياد اشرف مي افتم. آدرس را در آوردم و به آنجا رفتم. از من استقبال خوبي كرد و من را به ازدواج پسرش كامران ، همين كه مي بيني در آورد و او هم پاي من را در مراكز فساد باز كرد. بعد ها فهميدم اشرف خانم  هم يك مركز فساد دارد و پسرش هم از من با زور جهت شهوتراني ديگران استفاده كرد و الآن هم زن هاي ديگري پيدا كرده و مي خواهد من را از زندگيش بيرون كند.
مي گويم : من خودم وكيل مي گيرم و ازت دفاع مي كنم..
مي گويد : دفاع چي. فكر مي كني اين زندگي است كه من دارم كه دنبال آن باشم...
از او دعوت مي كنم كه به خانه ام بيايد. آدرسم را مي گيرد و مي گويد: بعداً سر مي زنم.
به طرف خانه مي روم. تا سه روز هر چه انتظار كشيدم از او خبري نشد. وقتي از جلوي دكه ي مطبوعاتي مي گذشتم ، عكس ناهيد را  در صفحه ي اول آن ديدم.
نوشته بود: اين خانم ناشناس كه ظاهراً به قتل رسيده ، جسدش در  جوي آب پيدا شده ، از كساني كه اطلاعاتي از هويت او دارند مراتب را به كلانتري نارمك و تلفن : ................. اطلاع دهند.
در حالي كه حال خودم را ندارم گوشي موبايل را بر مي دارم و زنگ مي زنم
الو. كلانتري..من اطلاعاتي در مورد هويت آن خانمي كه عكسش را در روزنامه چاپ كرده ايد ،  دارم...

لسان الغيب حافظ شيرازي



       

لسان الغيب حافظ شيرازي
گرد آورنده : مسيب احمديان

حافظ به اعتراف همه از بزرگترين شاعران جهان است كه جهان به چشم خود ديده است. كمتر كسي است كه با نام اين شاعر بزرگ آشنا نباشد و افتخار ما ايرانيان در جهان اين است كه از ديار حافظ هستيم. در اين تحقيق سعي شده نگاهي به زندگي اين شاعر بزرگ بيندازيم...


الف- مقدمه :
شعر هميشه برانگيخته بوده است و شاعران به عنوان  سازندگان شعر هميشه و در همه ي جوامع مورد احترام مردم بوده اند. در جنگ ها شعرهاي حماسي شاعران حرف اول را   مي زده است و باعث تحريك سربازان در دفاع يا هجوم بيشتر مي شده است. در بزم هم هميشه حضور شاعران محسوس بوده است.
شاعران هم چند گونه بوده اند .
-    بعضي دنبال نان و نوا و در آوردن پول  ميروند و راه تملق را  برمي گزينند و درم و دينار ها را به سوي خود سرازيرمي كنند و حتي گاهي اوقات خود را در سطح يك سگ توصيف مي كنند.
سحر آمدم به كويت به شكار رفته بودي
                                               تو كه سگ نبرده بودي به چه كار رفته بودي
اينگونه شاعران  از وضعيت رفاهي خوبي برخوردار شده اند.
-    نوع دوم شاعراني كه با مردم و براي مردم بوده اند . مردم را به حماسه آفريني و دفاع از ميهن و دين تحريك مي كرده اند. در زمان گرفتاري و مشكلات مردم با آنها بوده اند و شاعران نوع دوم هميشه زنده اند و بزرگاني چون حافظ ، سعدي ، مولوي و ... از اين نمونه اند.
پسنديده است با زهد عمار كند مدح محمود مر عنصري را
                                من آنم كه در پاي خوكان نريزم مر اين قيمتي در لفظ دري را
                                                                                                   ( ناصر خسرو )


ب- زندگي نامه :                 

شمس الدين محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شيرازي
و مشهور به لسان الغيب از مشهور ترين شاعران ايران و جهان است
كه بعد از گذشت قرون متمادي نامش پا بر جا و جاودان مانده است. تاريخ ولادت او دقيقاً مشخص نيست  ولي حدود سال 726 ه.ق در شهر شيراز به دنيا آمده است.در مورد اقوام و آشنايان او اطلاعي در دست نيست ولي ظاهراً پدرش  بهاء الدين نام داشته است و در دوره ي سلطنت اتابكان سلغري فارس از اصفهان به شيراز مهاجرت كرده است.
شمس الدين  از دوران طفوليت به مكتب و مدرسه  روي آورد و پس از سپري نمودن علوم و معلومات معمول زمان خويش به محضر علما و فضلاي زادگاهش شتافت  و از اين بزرگان به ويژه قوام الدين عبدالله بهره ها گرفت.
او در دوران جواني بر تمام علوم  مذهبي و ادبي روزگار خود تسلط يافت و هنوز بيست سال از زندگي خود سپري ننموده بود كه به يكي ازمشاهير علم و ادب ديار خود بدل گشت.او در اين دوران  علاوه بر اندوخته هاي عميق علمي و ادبي ، به حفظ كردن قرآن كريم هم پرداخت و اين كتاب آسماني را با روايت هاي مخلف از بر مي خواند و به همين دليل تخلص « حافظ » را برگزيد. دوران جواني او مصادف با تصرف فارس به دست خاندان اينجو از عمال  ايلخانان مغول بود و حافظ به واسطه ي شهرتش مورد توجه و عنايت امراي اينجو قرار گرفت.اين دوران رضايت حافظ را در بر داشت ،
 اما در سال 754 ه.ق امير مبارزالدين مؤسس سلسله ي آل مظفر بر امير اسحاق چيره گشت و دوران صلح و صفا هم در شيراز خاتمه يافت. او ستمگري ، ظلم وستم را پيشه ي خود كرد.اين گونه اعمالبا مخالفت و نارضايتي حافظ  مواجه گشت.
در سال 759 دو نفر از فرزندان امير ، شاه را دستگير و او را نابينا كردند و حافظ شاه شجاع و شاه منصور را به سبب اربين بردن بساط تعصب و ظلم در شيراز    مي ستاد.
اواخر زندگي حافظ هم مصادف با حمله ي امير تيمور شد. تيمور پس از خونريزي هاي فراوان در اصفهان  رو به شيراز نهاد  و آنجا را تصرف نمود.
پس از تصرف شيرازتوسط تيمور ، قاصدي نزد حافظ فرستاد و او را  و ظاهراً اين موضوع در سال 790 ه.ق اتفاق افتاد. همچنين نقل است كه امير تيمور خطاب به حافظ گفته است : من با شمشير شهر ها را مسخر ساخته ام و تا سمرقند و بخارا وطن من است ، انگاه تو يك خال هندوي ترك شيرازي را به تمام بخارا و سمرقند من به فروش مي رساني؟
حافظ مي گويد : اي سلطان عالم ، از اين بخشندگي است كه بدين روز       افتاده ام.
اين پاسخ  زيبا و لطيف مورد پسند تيمور واقع گرديد.
حافظ در سال 791 ه. ق از دنيا رفت و در محل حافظيه به خاك سپرده شد. همچنين نقل است كه در هنگام تشييع جنازه او گروهي  از متعصبان  كه بعضي از اشعار حافظ كه به مي و مطرب و ساقي را گواهي بر شرك و كفر او  مي دانستند ، مانع دفن او شدند.

حافظ بيشتر عمر خود را در شيراز گذراند و جز يك سفر كوتاه به يزد  و بندر هرمز همواره در شيراز بود.
همچنين نقل است كه او در سن هشت سالگي در يك نانوايي كار  مي كرده است و گويند در يكي از سال ها خوابي ديده كه فردي كه مي گويند حضرت علي (ع) بوده به او وعده مي دهد كه مقام بالايي خواهد يافت و پس از بيدار شدن از خواب اولين شعري را كه مي سرايد ، شعر زير      مي باشد.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
                              وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
همچنين  نقل است كه او در پي فتواي فقهاي زمان خود به قتل رسيد. در كتاب عرفان العاشقين نوشته ي « امير تقي الدين »   نوشته شده است :
«« آنگاه كه ماموران حكومت در پي فتواي فقها و حكم دادگاه به خانه ي حافظ هجوم آوردند تا وي را بازداشت نمايند ، بانوان خانه تمامي آثار او را در چاه ريختند تا به دست ماموران نيفتد . بعد ها محمد گلندام اين شعرها را گرد آوري نمود.
گر از اين منزل غربت بسوي خانه روم
                                دگر آنجا كه روم عاقل و فرزانه روم

ج- فال حافظ:
----------------- 
يكي از آداب و رسوم ايران ، تفال زدن به كتاب لسان الغيب است كه بسياري از مردم به آن اعتقاد دارند.
ج- 1 زمان :
---------- 
در باره ي زمان تفال به ديوان حافظ به دو گونه عمل مي شود.
اول : در يكي از جشن هاي شادي كه عبارتند از : شب يلدا . چهارشنبه سوري. و ...
دوم :عده اي به خاطر گرفتاري شخصي يا در سفر بودن فال حافظ مي گيرند.
ج-2- نحوه ي تفال :
--------------- 

براي فال گرفتن از ديوان حافظ ، پس از انجام فال خواني مانند وضو گرفتن و خواندن حمد و سوره ، و انجام نيت توسط صاحب فال ، صاحب كتاب يعني حافظ را سوگند مي دهند و سپس با انگشت  سبابه ي دست راست اقدام به باز  كردن كتاب مي نمايد و با توجه به اشعار مشخص شده مي توان خوبي يا بدي آن را مشخص نمود.
بهترين روش و ساده ترين  شيوه براي تفال زدن  استفاده  به شـــكل سر كتاب باز كردن است و پس از نيت  چشم خود را بسته  ، ديوانرا در دست چپ گرفته  و با انگشت دست راست از يك قسمت از
كتاب كه به او الهام مي شود، آن را مي گشايد و پس از گــشودن اولين غزل از سمت راست كتاب را مي خواند.
همچنين روش جديدتر استفاده از پرنده اي است كه قبلاً آموزش داده شده است و يكي از اشعار حافظ را با نوك بر مي دارد و افراد پس از خواندن آن به خوب يا بد بودن كار پي مي برند.همچنين فال هاي جدولي ، ابجدي  هم رواج دارد .

د- حافظ و جهان :
--------------------------- 
د-1- ژاپن :
--------- 
ترجمه ي ديوان گوته به زبان ژاپني و به همت پروفسور اراكي باعث آشنايي مردم ژاپن با حافظ شد.

د-2- غرب :
-------- 
اروپا براي اولين بار در سال 1650 از طريق سفرنامه  « پيتر و دلا و اله » ايتاليايي به نام حافظ آشنا شد. اما به طور دقيق سر آغاز شناخت زبان هاي شرقي  به سه دهه ي پايان قرن هجده بر مي گردد. اولين ترجمه ي ديوان  حافظ توسط  « توماس هايلند»  صورت گرفت.
 «« هامر فن پور گشتال »» آلماني  توانست در ساختار خاص زبان آلماني به انعكاس بهتر افكار حافظ بپردازد و اين  همان ترجمه  اي است كه « گوته » را به حافظ آشنا كرد.

د-3- آلمان:
-------- 
گوته در ميان مريدان حافظ جايگاه ويژه اي دارد و او در سن 65 سالگي با ديوان بزرگ مرد جهان آشنا شد  و خودش در اين رابطه مي گويد :
 از زماني كه  اين يگانه مرد يعني حافظ وارد زندگاني من شد ، چنان مرا از خود بي خود ساخت كه اگر هر آينه دست به كاري نزنم ، ديوانه خواهم شد.

د- 4- فرانسه :
----------
ويكتور هو گوبا ترجمه ي آلماني ديوان حافظ در فرانسه چنان از حافظ بهره مند گشت  كه قصايد خود را با اين شعر حافظ آغاز كرد:
 حال دل با تو گفتنم هوس است
                                               سخن دل شنفتنم هوس است
                                                       ( غزل 41 )


ژان لاهور در نيمه ي دوم قرن نوزدهم در اشعار خود از حافظ الهام
گرفت. او در باره ي حافظ مي گويد :
( حافظ بلبلي ديوانه ي گل ها بود و درد عشق را  سر چشمه ي زندگي مي دانست. او سمند وار خويش ا در آتش افكند و لب بر جام عشق الهي زد . )

آندره ژيد  كتاب معروف مائده هاي زميني خود را با اشعار ديوان حافظ آغاز كرد.
آرمان رنو شاعر ديگر فرانسوي و كتاب « شب هاي ايراني » خود را به نشانه ي شب هايي كه در مطالعه ي ادبيات ايران گذرانده به رشته ي تحرير در آورد.
كلينگسور نقاش تحت تاثير حافظ به شعر روي آورد و خود را شاگرد و حافظ را استاد خود ناميد.
كنتس دو نو آي عاشق حافظ شد و آرزو كرد پس از مرگ دوباره در سرزمين حافظ چشم به جهان بگشايد.
دومن ترولان ، بانو آنا دو نو آي ، بودلر  هم مقتداي خود را حافظ معرفي مي كنند.

د- 5- چك و اسلواكي :
---------------- 
مير سلا وتيرش در قرن 19 حافظ را به عنوان آزاد مرد ترين شاعر ارزيابي مي كند و از او الهام هاي زيادي گرفت.

د- 6- آمريكا :
---------- 
امرسن شاعر و نويسنده ي آمريكايي از طريق گوته مريد حافظ شد. او معتقد بود كه حافظ مرد هزار چشم  و تيزبيني است كه دوستدار آزادي و استقلال بشر است.
ه- تاثير گذاري روي شعر ديگران:
------------------------ 
كمتر شاعري وجود دارد كه در شعر خود از لسان الغيب تاثير نگرفته باشد. البته حافظ نيز از شاعــــــران بزرگ زمان خود يا قبل تاثير گرفته است .شعر هاي ذيل  قطره اي از اين اقيانوس بيكران است:
شعر استاد شهريار :
علي اي هماي رحمت  ، تو چه آيتي خدا را
                 كه به ما سوا فكندي ، همه سايه ي هما را
شعر حافظ :
به ملازمان سلطان كه رساند اين دعا را
                       كه به شكر پادشاهي ز نظر مران گدا را
البته شعر در ادامه به الهام گيري از حافظ اشاره مي كند:
چه زنم چو ناي هر دم ز نواي شوق او دم
                            كه « لسان الغيب » خوش تر بنوازد اين نوا را
همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي
                          بـــــــــه پيـام آشنــايي بنــوازد آشنــا را
                       *********
در بيت زير حافظ از شعر نزاري الهام گرفته است :
دلم رميده ي لولي وشي است شورانگيز
                                    دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز

شعر نزاري :                                
بده بيار مـــــــي خوشگوار شور انگيز
عقيق رنگ و معنبر نسيم و مشك آميز

اما اين تاثير پذيري در حافظ گاه چنان است كه مصرعي را از شاعر وام مي گيرد مانند شعر ذيل كه مصرع دوم شعر شاه نعمت الله ولي را به عاريت گرفته است::
حافظ :
غم غريبي و غربت چو بر نمي تابم
                             « به شهر خود روم و شهريار خود باشم»

شاه نعمت الله ولي :
چرا جفا كشم از هر كس در اين غربت
                                 « به شهر خود روم و شهريار خود باشم»
البته در سرتاسر شعر شاعران الهام گيري و استفاده از اشعار حافظ هويدا است. زيبايي هاي شعر حافظ به گونه اي است كه شاعر         نا خود آگاه به  طرف او سوق پيدا مي كند .
 مشكل است در اشعار شاعران بزرگ بتوان كسي را پيدا نمود كه شعري سروده باشد كه  بدون الهام گيري از اين شاعر بزرگ باشد.
چه زيبا شعر در شعري حافظ را خطاب قرار مي دهد كه :
پاشو اي مست كه دنيا همه ديوانه ي توست
                                  همه آفاق پر از نعره ي مستانه ي توست
در دكان همه  بــــاده فروشان تخته است
آنكه باز است هميشه در ميخانه ي توست

و- موسيقي در شعر حافظ :
-------------------
غزل هاي حافظ از جمله ناب ترين غزل هاي ادب فارسي است كه  خواندن آن ها هر خواننده اي را بر سر شوق مي آورد. در زيبايي و دل انگيزي اين غزل ها عوامل مختلفي نقش دارد كه مهمترين آن ها موسيقي و توازني است كه در اشعار حافظ وجود دارد كه با گذشت زمان نه تنها از زيبايي آنها كاسته نشده ، بلكه هر روز دل انگيز تر مي شود.

الف موسيقي بيروني :
----------------- 
منظور از اين مطلب وزن عروضي است. در شعر حافظ عروض و موسيقي از اهميت ويژه اي برخوردار است. وزن شعر حافظ از جمله اوزان دل انگيز و آهنگيني است كه لطافت و ملايمت آن گوش  نواز و لذت بخش است و چون نواي جويبار نرم و دل انگيز است و به  آن ها عنوان وزن جويباري را داده اند.

ب- موسيقي كناري :
----------------- 
در اين نوع موسيقي تناسب هايي كه در برخي از مقاطع خاص ابيات كه    بيش تر پايان مصراع ها و بيت هاست ، ظاهر مي شود و به طرق مختلف جلوه گري مي كند.
اگر تو فارغي از حال دوستان يارا
                                      فراغت از تو ميسر نمي شود ما را

ج- موسيقي دروني :
---------------- 
در اين نوع موسيقي ،ساختار آوايي كلام ، جاي واژه ها و صامت ها و      مصوت ها مي نشيند  كه علاوه بر نقش معنايي ، تقارن و تناسب آنها نيز ايجاد موسيقي كند.
چشمم از آينه داران خط و خالش گشت
                                                     لبم از بوسه ربايان برو دوشش باد
                     *********
هنگام تنگدستي در عيش كوش و مستي
                                           كاين كيمياي هستي ، قارون كند گدا را
                   **********

گر دو روز عمر ، چند روزي بر مراد ما نرفت
                                              دائماً يكسان نباشد حال دوران غم مخور

ه- موسيقي معنوي :
--------------  
گاهي نيز تناسب هاي معنايي و تداعي هايي
كه در حوزه هاي معنايي شعر حاصل مي شود ، نوعي موسيقي و ارتباط در سخن ايجاد مي كنند كه موجب التذاذ مي شود.
*******                 *******           ********
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
                                  زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
                      *********
گفتم كه بوي زلفت ، گمراه عالمم كرد
                                     گفتا اگر بداني هم اوت رهبر آيد
                    *********

ز- حافظ پيام آور شادي و عشق:
-----------------------------------  
 حافظ شاعري است كه ديوان شعرش پناهگاه و ملجاء و پناهگاهي بــراي شوريدگان ،نوميدان و درماندگان است.
شادي از بنيان هاي انديشه ي حافظ است و شادي و عشق برترين پيام اين شاعر بزرگ است.
آري انساني مانند حافظ  به جايي مي رسد كه بدو هيچ ادعاي كرامتي و يا معجزه اي يا تظاهري به جايي مي رسد كه خاكش زيارتگه و سخنش گشايشگر بن بست هاي روحي و اميد بخش  مردمي در بند و بي پناه و نااميد از نامردي ناجوانمردان مي گرد
       مطرب عشق عجب ساز و نــوايي دارد
                       نقش هر پرده كه زد راه به جايي دارد
حافظ پيام آور شادي است . شادي در تفكر حافظ والا تــرين و جان بخش ترين جايگاه را داراست. از ديدگاه حافظ در اين وانفساي بي مردمي و روز گار تلخ كه آدميان  به زنجير هاي باز نشدني گرفتارند ، تنها عشق و شادي است كه چون چراغي در نا كجا آباد ، معنايي به زندگي مي بخشد و جرعه هاي تلخ هستي را شيرين مي كند.
   غم زمانه كه هيچش كران نمي بينم
                                        دواش جز مــــــي ارغوان نمي بينم
                                *************

 غم كهن به مــــــــــي  سالخورده دفع كنيد
                             كه تخم خوش دلي اين است ، پير كنعان گفت
                            **************
عشق و شباب و رندي ، مجموعه ي مراد است
                                    ساقي بيا كه جامي ، در اين زمان توان زد
                            *************
حديث مدرسه و خانقه مگوي كه باز
                                         فتاده در سر حافظ هواي ميخانه
                          **************
از بس كه چشم مست در اين شهر ديده ام
                                        حقا كه مي نخورده ام ، اكنون و سرخوشم
   حافظم در محفلي ، دردي كشم در مجلسي
                         بنگر اين شوخي كه چون با خلق صنعت مي كنم 
                        **********
واژه ي غم 179 بار در ديوان لسان الغيب آمده است مانند :
ساقيا برخيز و درده جام را           خاك بر سر كن غم ايام را
                            ********
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
                               كه اين لطيفه ي عشقم ، ز رهروي ياد است
                        ***********
مي خور كه هر كه آخر كار جهان بديد
                            از غم سبك بر آمد و رطل گران گرفت
                       ************
فرصت نگر كه فتنه چو در عالم اوفتاد
                           صوفي به جام مي زد و از غم كران گرفت
                    ************ 
واژه ي غصه 23 بار در ديوان خواجه ي شيراز آمده است :

باورم نيست ز بــــد عهدي ايام هنوز
قصه ي غصه كه در دولت يار آخر شد

در شمار ار چه نياورد كسي حافـــــظ را
شكر كان غصه ي بي حد و شمار آخر شد

      دوش وقت سحر از ان غصه نجاتم دادند
      وندر  آن ظلمت شب آب حيــاتم دادند

آري اگر حافظ غم و غصه دارد ، غم و غصه اش ارمغاني خدايي است ، چنانچه شاديش هم سروش غيبي است..

         *************
منابع و مآخذ :

-        آموزش زبان و ادب فارسي  پاييز 84 ص 21
-        آموزش زبان و ادب فارسي پاييز 85 ص 54
-        آموزش زبان و ادب فارسي تابستان 80 ص 7 و 6
-        آموزش زبان و ادب فارسي تابستان 86 ص 28
-        ماهنامه ي حافظ آخر تيرماه 1385 شماره 31
-        ماهنامه ي نگاه نو  شماره 58 مرداد 82
-        ديوان اشعار حافظ
-        ديگر نشريات و جرايد